با سلام تشکیل جلسه حلقه ساعت 17:45دقیقه همراء با نماز مغرب و عشاء
حلقه صالحین شهید سید حسین موسویان
فدای آن شهیدی که در کنار سنگر
كار از تشبیهِ ایوب
₪₪✜₪₪✜₪₪✜₪₪✜₪₪✜₪₪✜₪₪✜₪₪✜₪₪✜₪₪✜₪₪✜₪₪
آمدم آب به خیمه برسانم که نشد
چقدر غصه و غم خوردم از این غم که نشد!
تیرِنامرد اگر یاور مشکم می شد ...
می شد این آب شود چشمه ی زمزم که نشد
حیف شد چیز زیادی به حرم راه نبود
سعی کردم بدنم را بکشانم که نشد
تا دو دستم به بدن بود علم بر پا بود
خواستم حفظ شود بیرق و پرچم که نشد
سعی کردم که نیفتم ز روی اسب ولی
ضربه آنقدر شتابان زد و محکم که نشد
گفتم این لحظه ی آخر که در آغوش تو ام
لا اقل روی تو را سیر ببینم که نشد
بگو از من به رقیه که حلالم بکند
آمدم آب به خیمه برسانم که نشد
این ها بودن شهدای ما ...
هر سال بانک ملی 200 نفر از قبول شده های دانشگاه تهران
رو با دقت زیاد به عنوان سهمیه انتخاب می کرد
و تو مرحله بعد، یه آزمون اختصاصی می گرفت
و از بینشون 7 نفر رو برای اعزام به انگلستان انتخاب می کرد.
اسم جواد جزو 200 نفر و بعد هم به عنوان نفر سوم تو هفت نفر اعلام شد.
آخرین مرحله ی اعزام، مصاحبه بود.
روز مصاحبه ازش پرسیدن:
" اگه تو خیابون ها یا یکی از پارک های لندن
یه دختر خانم عریان ببینی، عکس العملت چیه؟"
جواد گفت:" تو همچین موقعیتی چون امر به معروف از طرف من
فایده ای نداره و نمی تونم جلوی رواج منکرات رو بگیرم،
اول سعی می کنم خودمو از مسیرش دور کنم و
بهش نگاه نکنم. بعدش از خدا می خواهم که کمکم کنه
تا به نفسم مسلط بشم و حتی تو تصور و رویا هم بهش فکر نکنم"...
زیر برگه ی مصاحبه اش نوشته بودن:
" نامبرده به علت تعصبات مذهبی شدید،
صلاحیت اعزام به خارج از کشور را ندارد و
حتی وجودش در میان سهمیه 200 نفری بانک نیز
خالی از دردسر نیست!"...
خاطره ای از شهید محمد جواد تندگویان
شاهد یاران، ش47، ص53
حسین (ع ) بیشتر از آب، تشنه ی لبیک بود
افسوس که به جای افکارش
زخم های تنش را نشانمان دادند
و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند.
« دکتر علی شریعتی »